سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم یاس

سوز جگر

    نظر

جانها همه  پرسوز و دلها همه شیدایی

لبها  همه  مشغول  ذکرند  و  تمنایی

هجرت شده بی پایان،هم سوخته شمع جان

داد از غم  هجران  و بیداد  ز تنهایی

در اوج  گناهیم  و امید  به  تو  داریم

ما  دور ز تو اما گفتی که  تو با مایی

درحسرت روی تو عمر همگان طی شد

ای کاش که باشم من روزی که تو بازآیی

زشتی به جهان پر شد،بازآدگر ای منجی

بازآ  ز سفر ای  ماه، ای غایت  زیبایی

از دست برفت این دل، آقا تو دعایی  کن

ای خوی تو چون طاها،ای مهرتوزهرایی

از  دوری  جانکاهت رفتست  قرار ما

قلب همه  حیران و دلها  شده  هر جایی

رحمی به دل ما کن، جان را تو مداوا کن

آن چهره  زیبا را وقت است  که  بنمایی

سوز جگر  ما را  از بغض  گلوها  بین

صبری به  دل  ما  ده  با  آن دم عیسایی

رضا کوهی


امید آخر

    نظر

دل رمیده  ما  شد  به سوی  گوهرشاد

که  با  نگاه  رئوفت ز غم  شود  آزاد

دخیل  زلف تو گشته است جان زائرها

از آن زمان که بدادی تو زلف را بر باد

دلم به روی دودست وسرم به پائین است

ز دست این  دل فرسوده  می کنم  فریاد

 بیا  و از سر رحمت به  دل  نگاهی  کن

بیا  و این  دل  ناشاد  را  بگردان  شاد

شمیم عطرحریمت چه ناب وجان افزاست

که هر چه  بود و نبودست  می برد از یاد

هوای صحن وسرایت خوش است ودل انگیز

فضای  پاک  حریمت  به  دل  صفایی داد

وداع از گل رویت چه سخت وجانکاه است

بخوان  دوباره ام  ای جان  مرا مبر از یاد

اگر چه  می روم  آقا  ولی  تو  می دانی

گره  زدم  دل  خود را به  پنجره  فولاد

مران  مرا  تو از این  در امید  آخر من

تو را قسم  به جان جوانت امام جواد(ع)

رضا کوهی


دست گره گشا

    نظر

ای  که  کبوتر دلم  پر زده در هوای  تو

بال و پرش شکسته و در طلب شفای  تو

چرخ زنان دور سر و گنبد با صفای  تو

می شنود ز قدسیان  زمزمه  و نوای  تو

من که ملول وخسته ام،ازهمگان گسسته ام

دل به کسی نبسته ام، ای مه من سوای تو

من نروم سمت دگر تا تو کنی به من نظر

این دل زار را نگر تا که شوم رهای تو

آمده ام سوی حرم،شوق وصال در سرم

ای شه با لطف وکرم دست من وعطای تو

به هر سرا سر بزنم، دم از تو دلبر بزنم

پیش تو پرپر بزنم، سر بنهم  به پای  تو

اذن به  دیدار دهی، پای  به دیده ام نهی

ز حال من تو آگهی ای همه جان فدای تو

   ذکرلبم به شوروشین،درحرمت بود حسین(ع)

به  یاد  بین الحرمین ، با غم  نینوای  تو

ای همه هستیم رضا(ع)، پورعلی مرتضی(ع)

گر تو شوی ز من رضا، جان بدهم برای تو

   به هرکجا وهرزمان،قسم به صاحب الزمان(عج)

دست  نمی کشم از آن دست  گره گشای  تو

رضا کوهی


نسیم سحر

    نظر

سلام  من به  تو آقا ، سلام  در سحری

که آن نسیم حریمت به جان زده شرری

نگاه کن به دو چشمم  ببین چه می بارد

ز حال این دل ویران توئی  که باخبری

قسم به حضرت زهرا(س)که تا ابدمولا

گدای خانه ات هستم  نه  خانه  دگری

همیشه از در باب الجواد (ع)  می آیم

قسم دهم  پدری را به  جان آن پسری

به آن سلاله حیدر به آن گل زهرا(س)

ثمر ز لؤلؤ ومرجان همیشه شد گهری

چو کوله بار سفر عاشقانه  می بستم

به  یاد لحظه  رفتن و سختی  سفری

تمام  ذکر دعایم  به  شوق  دیدارت

که لحظه ای زکرامت به حال من نگری

بیا  امام رئوفم  به وقت جان دادن

مرا که پر ز امیدم ز یاد خود مبری

 

 رضاکوهی