امید آخر
دل رمیده ما شد به سوی گوهرشاد
که با نگاه رئوفت ز غم شود آزاد
دخیل زلف تو گشته است جان زائرها
از آن زمان که بدادی تو زلف را بر باد
دلم به روی دودست وسرم به پائین است
ز دست این دل فرسوده می کنم فریاد
بیا و از سر رحمت به دل نگاهی کن
بیا و این دل ناشاد را بگردان شاد
شمیم عطرحریمت چه ناب وجان افزاست
که هر چه بود و نبودست می برد از یاد
هوای صحن وسرایت خوش است ودل انگیز
فضای پاک حریمت به دل صفایی داد
وداع از گل رویت چه سخت وجانکاه است
بخوان دوباره ام ای جان مرا مبر از یاد
اگر چه می روم آقا ولی تو می دانی
گره زدم دل خود را به پنجره فولاد
مران مرا تو از این در امید آخر من
تو را قسم به جان جوانت امام جواد(ع)
رضا کوهی